کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



زبانحال مولا امیر المؤمنین علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : سید پوریا هاشمی     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع     قالب شعر : غزل    

امشب چـنـان ایـتـام کوفه بی‌قرارم            انـدازه سی سـال می‌خـواهـم بـبارم

چشمم به در مانده مگر زهرا بیاید            مـن به وصـال فـاطـمـه امـیـدوارم


هستند دورم بچه‌ها! پس محسنم کو            تا که بیـایـد لحـظـه‌ها را می‌شمارم

نه سنگ قبری خواستم نه سایـبانی            مانند زهـرا بی‌نـشان باشـد مـزارم

امشب برایم روضه زهرا بخـوانید            بـایـد بـمـیـرم از غـم روی نـگـارم

در پای او هم سر بده هم دست هم چشم            او چـادرش سِرّ است سِرّ کردگارم

امشب به فـکـر ناقه بی‌محـمـلم من            گریه کن آن رنگ و روی پُر غبارم

تو روی نیزه چشم‌هایت غرق اشک است            من در نجف از داغ زینب سوگوارم

وقتی صدایت می‌کند! ای محرم من            جای تو دارد شـمـر می‌آیـد کـنـارم

جای تمام بچـه‌هـای شـلاق خوردم            دارم کـبـودی تــنـم را مـی‌شـمـارم

بانـوی یـثـرب بودم و حـالا اسـیرم            دستان خود را برروی سر می‌گذارم

بی‌اختیار از هر طرف بردند من را            گرچه همه عـالـم بود در اخـتـیارم

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن حذف شد؛ موضوع وصیت امیرالمؤمنین علی عليه السّلام در هنگام شهادت به حضرت عباس عليه السّلام مبنی بر اینکه در کربلا مراقب برادرت حسین عليه السّلام و یا خوارت حضرت زینب باش در هیچ مقتل معتبری نیامده است؛ لذا توصیه می کنیم به منظور دوری از تحریف و یا تدلیس احادیث تا زمانی که سند معتبری برای آن نیافتید از خواندن آن خوداری فرمائید؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

عـباس تو بـیـرون نـرو بـاید بمانی            اصلا من امشب با تو خیلی حرف دارم

جـان تو و جـان زنـان این قـبـیـلـه            عباس زینب را بـدسـتت می‌سـپارم

مدح و شهادت مولا امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : محسن کاویانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

دیگـر رسـیـد لحـظـۀ فـردای بی‌عـلـی           پوچیم و هیچ ما پس از این، «ما»ی بی‌علی

ای کاسه‌های شیرِ به صف ننگ بر شما           گَـر از عـلـی کـنـیـد تـمـنـای بی‌عـلـی


مُـرغ از قـفـس پـریـد نـدا داد جبرئیل           اینک شما و وحـشـتِ دنـیـای بی‌عـلی

قـرآنِ بـی‌عـلی ثمـرَش ابنِ ملجم است           دارد خـطـر تـلاوتِ هـر آیـه بی‌عـلـی

بوی شـکـافِ کعـبـه گرفـته طوافِ ما           باید گریخت وَرنَه ز هَـر جای بی‌علی

جز یاعلی مگو و مَدد از جهـان مجـو           شیطان نشسته در پَسِ هر «یا»ی بی‌علی

با یاعـلـی‌ست گَر دَمِ او زنـده مـی‌کـند           بی‌معجـزه‌ست هر دمِ عـیسای بی‌علی

رَمزِ شکافِ کعبه و دریا علیست، پس           غرق است بینِ حادثه مـوسای بی‌علی

در«عین» و «لام» و «یا» همۀ درس‌ها گُمند           بیـهـودگی‌ست مَـشـقِ الـفـبای بی‌عـلی

یک عـده پای غـیرِ عـلی پا گـرفـته‌اند           اسلامشان شده‌ست چه بی‌پایه بی‌عـلی

شیری که خورده‌اند از آن رو که نیست پاک           ازآنـشان شـده‌ست اذان‌هـای بـی‌عـلـی

«ما را خدا ز زُهـدِ ریا بی نیاز کرد»           دلخوش بمان تو شیخْ به تقوای بی‌علی

: امتیاز

مدح و مرثیۀ مولا امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : سید اکبر میرجعفری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

ای دلت دریاترین دریا، کلامت عین رود           مهربانی، اندکی از شرح چشمان تو بود

روز، طوفان از دلت درس صلابت می‌گرفت           شب نگاهت در لطافت، شعر باران می‌سرود


روشنای چشم تو شرح مفـاتـیح‌الجـنان           دفتر پیـشـانی‌ات تفـسیر اسرارالشّهـود

از یتـیمان غریب کوفه می‌پرسم هنوز           قصۀ صبر و صلابت را که خیبر می‌گشود

می‌سپارندم به باران، می‌سپارندم به رود           می‌سپارندم به اقیانوس و می‌آیم فـرود

زیر بار آسمان هم شـانه‌هایت خم نشد           بارها دیدم زمین هم شانه‌ات را می‌ستود

کاش این شب‌ها که دل‌ها بوی صفّین می‌دهند           یک نفر زنگار را از ذوالفقارت می‌زدود

: امتیاز

مدح و شهادت مولا امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : ابراهیم زمانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

نمک یا شیر؟ امشب بر کدام اصرار خواهد کرد           چه شیری روزه‌اش را با نمک افطار خواهد کرد

نمی‌دانم چرا در پاسُخِ دلشوره‌هایِ شَهر           فقط «فُزت وربِّ الکعبه» را تکرار خواهد کرد


نگاهِ آخرش را «امِّ کُلثوم» اشک می‌ریزد           وداعِ آخرش را با در و دیوار خواهد کرد

به مسجد می‌رود مِسمار می‌گیرد عبایش را           ولی امشب علی خون بر دلِ مِسمار خواهد کرد

مبادا که قضا گردد نمازِ «ابنِ مُلجم ها«           علی از خوابِ غفلت مرگ را بیدار خواهد کرد

بزن شمشیر شیرِ خسته از زخمِ زبان‌ها را           مگر این سمّ اثر در حیدرِ کرّار خواهد کرد؟

بزن شمشیر انگار آسمان هم چشم بر راه است           که امشب ماه با خورشیدِ خود دیدار خواهد کرد

امیری را شبانه اشک‌ها بر دوش می‌بردند           شبِ تشییع هم عاشق، نَظر بر یار خواهد کرد

شنیدم پیرمردِ کورِ در ویرانه‌ای می‌گفت:           زمانه کوفۀ بعد از علی را خوار خواهد کرد

: امتیاز

مدح و شهادت مولا امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : عباس شاه زیدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

آن شب که کوفه شاهد ننـگی سیاه بود            در گـریه آسـمان و زمین تا پـگـاه بود

از ناله‌ای شکسته شد آن شب سکوت شهر            طفلی گرسنه بود که چشمش به راه بود


ای آسمان بگو که در آن صبح فتنه‌خیز            دور فـلـک، اسـیـر کـدام اشـتـبـاه بـود

بخشنده‌ای که داد نگین در رکوع خویش            چون شد که سجده‌گاه بر او قتلگاه بود

آن عـصمت مجـسّم حق در تمام عـمر            جز حرف حق نگفت و همینش گناه بود

در کهکـشان درد، عـلی بود و آسـمان            تـنـهـا گــواه حـیـدر کـرّار، مــاه بــود

هر چند خـسته بود دلـش از جـفـا ولی            بیـچـارگان و خـسـته‌دلان را پـنـاه بود

می‌کرد اقتدا به علی گر جهان، خروش!            کِی حال روزگـار، بدین‌سان تـبـاه بود

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در کنار بستر امیرالمؤمنین علیه‌السلام

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

بـوسـیـده‌ام چـشـم تـرت را جای مادر            مرهـم شدم بـال و پرت را جای مادر

أمّ أبـیـهـایـت شـدم! احــسـاس کـردی            دلـشـوره‌های دخـتـرت را جـای مادر


با بغض سنگین خانه‌داری کردم و خوب            جارو زدم دور و بـرت را جای مادر

مضطر شدم با لـرزش دستان سردت            دیـدم نگـاهِ مـضـطرت را جـایِ مادر

بابای مـظلـومَـم شکـسـتم تا که بـسـتم            وقت سحـر زخـم سرت را جایِ مادر

دادی ســـلامِ آخـــرت را بــا اشـــاره            دادم جــوابِ آخــرت را جــایِ مــادر

تا چشم‌هایت بسته شد قلبم تکان خورد            دیـدم غـمِ شـعـلـه‌ورت را جـایِ مـادر

بوسـیـد دسـتـم را حـسن با گـریه آرام            تا جمع کردم بـسـترت را جایِ مادر!

: امتیاز

زبانحال مولا امیر المؤمنین علیه‌السلام در شب نوزدهم

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

دیگر کتاب هجـر رخ یار بسته است            راه نفـس کـشیـدنم انـگـار بسته است
تا آن زمان که سفرۀ
دیدار بسته است            کامم برای سفـره افـطـار بسـته است


از روزگار گـنـدم و خـرما نخـواستم
چیزی به غـیر
دیدن زهـرا نخـواستم

امشب ستارگان به نگاهم چه می‌کنند            با گـریه‌های گاه به گـاهم چه می‌کنند
مرغـان خانگی سر راهم چه می‌کنند            چیزی بغیر مرگ
نخواهم چه می‌کنند

راهی مـسـجـدم که دوبـاره اذان دهـم
راحت
بگویم اشهد خود را و جان دهم

قد قـامت الصـلاة؛ عـلی را رها کنید            دیـنی که مانده گـردنـتـان را ادا کـنید
در وقت سجده فرق سرم را دوتا کنید            جـسـم مرا دم در مسـجـد رهـا کـنـیـد

شمشیر نه! که عمر علی را دری گرفت
مسمار لعـنتی ز علی همسری گرفت

در کـوچه‌ها به قامت خم راه می‌روم            خون لخته بسته است سرم راه می‌روم
بـا یـاری حـسـن دو قـدم راه می‌روم            نـزدیک خانه است خودم راه می‌روم

زینب نشـسـته تا که بحـالـم نظـر کند
ای وای اگر نگاه به
این زخم سر کند

زن را توان دیدن این زخمها که نیست            با اضطراب و دلهره‌ها آشنا که نیست
در
قلب او تحمل هول و ولا که نیست            پس حق زینـبم سفـر کـربلا که نیست

دلشوره دارم از روی تل نیمه جان شود
همراه زخم‌های حسـیـنش کـمان شود

یک تن غریب مانده و دورش هزارهاست            از تیر و نیزه دوربه دورش حصارهاست
از یک طرف محاصرۀ نیزه دارهاست            از یک طرف معذب سم سوارهاست

اسلام را دو مـرتـبه بر نیـزه می‌زنند
سر را که می‌برند
به سر نیزه می‌زند

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

دیگر کـتاب عمر من زار بسته است            راه نفـس کـشیـدنم انـگـار بسته است

ذکر مصائب ضربت خوردن امیر المؤمنین علیه‌السلام در شب نوزدهم

شاعر : محسن حنیفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

بـیـن نـماز ادعـیـه‌اش مـسـتـجـاب شد            صبح محاسنش که به خونش خضاب شد

بی پرده با خدای خودش هم کلام بود            خونی که ریخت بر رخ پاکش حجاب شد


آئینه دار شوق ملائک به خون نشست            در بین سیـنه قـلـب مـلائک مذاب شد

دُرِّ نجف عـقـیق یمن شد؛ شکـسته شد            پس شانه حسین و حسن هم، رکاب شد

با صورتش به روی زمین خورد مرتضی            یعنی که عرش بر سر اهلش خراب شد

از خاک پست و تیره بپرسید از چه رو            آقـای عـرش‌ مـنـزل ما، بـوتـراب شد

او بوتراب بود و جهان خاک مقدمش            هنگام غسل فاطمه از شرمش آب شد

وقتی که روی خاک غرورش کشیده شد            هـمدست تـازیـانه ملـعـون، طـناب شد

سهم یتیم‌های پس از او فقـط غم است            سیـلی زدن به روی یتـیـمان ثواب شد

رو به نجـف نمـوده رقـیه، دم غروب            مشغول روضه خوانی بزم شراب شد

او گفته جز به سوی نجف جان نمی‌دهد            رأس حسین را به بغل برد و خواب شد

: امتیاز

مدح و منقبت مولا امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : محمد علی قاسمی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : قصیده

سلامُ الله علیٰ مَن عـندهُ اسـرار یزدانش           تعالیَ‌الله از این منزلت، زین رتبه و شأنش

سلام الله علیٰ مَن عنِدهُ علمُ الکتاب، آری           شهادت می‌دهد بر عـلم او آیات قـرآنش


منـوّر کرد بیت الله را در شـام آغـازش           مشرف کرد بیت‌الله را در صبح پایانش

صَفیُّ الله مـی‌فـرمــود هـذا قُـرَّهُ عَـیـنـی           ذبیحُ الله می‌فـرمود ای جانم به قـربانش

اگر چشمش بیفـتـد بر جـمال بی‌مثال او           ز یوسف چشم می‌بندد یقیناً پیر کنعانش

توسل کرد شیخ الانبیا بر حضرتش، فوراً           به ذکر یا علی مولا ترحم کرد طوفانش

کمی از خاک نعلین علی برداشت ابراهیم           که گردید آتش نمـرودیان، آناً گـلستانش

عیانش را نفهـمیدند این مردم و پیغـمبر           چگونه فاش گرداند از او اسرار پنهانش؟

چه بابایی! ابوطالب، سلام‌الله علیه آنکه           بود سنگنین‌تر از ایمان کل خلق، ایمانش

چه بانویی! که قرآن را مُزَیَّن کرده با کوثر           ندارد کفو این بانو به غیر از شاه مردانش

دو آقا زاده دارد، خوانده قرآن لؤلؤ و مرجان           دلم را برده این لؤلؤ، و مجنونم به مرجانش

عجب نور گریبانش گریبان گیرمان کرده           نمی‌دانم چه سرّی هست در نور گریبانش

چه کرده با عطای لقمۀ نانی، که در قرآن           به شأنش هل اَتی نازل شده از ذات منّانش

سلام‌الله علی مالک که فانی گشت در عشقش           سلام‌الله علی قنبر که گردید از غلامانش

خودش که جای خود، ما را نکن تکفیر با این حرف           به اِذن‌الله «کُن» می‌آید از امثالِ سلمانش

به جز بیت امیر عالم امکان کجا دیدید؟           که میکائیل خادم باشد و جبریل دربانش

نمک آماده کرده بهر نانش حضرت زهرا           الهـی جـان عـالـم بـاد قـربان نـمکـدانش

شنیدم از نبی، مولا به محشر میرود منبر           شنیدن دارد آن منبر که او گردد سخنرانش

یقیـن دارم سعادتمند می‌گـردد یقین دارم           اگر بر سجده افتد پیش او با توبه شیطانش

چگونه میتوانم از غلامی دم زنم اصلاً؟           در این درگه که حکم مور را دارد سلیمانش

جنان را دوست دارم تا شوم مهمان مولایم           به این امّید که گردم یکی از ریزه‌خوارانش

نلرزد دست و پایش، نه، نیاید خم به ابرویش           تمام خلق اگر مَرحَب شود آید به میدانش

کَاَنّ گردش تیغ علی با سرعت نور است           که عزرائیل بهر جان گرفتن مانده حیرانش

نجف، آری به قدری صاحب قدر است که باید           زند طعنه به یاقوت جنان، ریگ بیابانش

خداوند اختیار مطلـقـش داده که می‌باشد           تمام عالم کون و مکان در تحت فرمانش

به اِذن‌الله تام الاختیار است و دهد فرمان           زمین را بهر رویاندن، سما را بهر بارانش

مَلَک را واجبُ الطّاعَه است وقتی امر فرماید           فلانی را کن احیـا و فـلانی را بمیرانش

مقـامش را بنـازم، در کتابُ الله می‌بیـنم           قسم خورده به سُمّ مرکب او ذاتِ سبحانش

بلا تردید خورشید فلک مستور می‌گردد           اگر روشن کند مولای ما شمع شبستانش

نظر کردم به عرش و فرش و کرسی و قلم، دیدم           به دست حـیـدر کـرار باشد کلّ ارکانش

به زیر سایۀ طوبا، یقیناً قبطه خواهم خورد           به گرمای لطیف آفتاب صحن و ایوانش

بنازم آن ملاحت را که هنگام نظر کردن           به جای تیر، جان می‌ریزد از پیکان مُژگانش

خدا را؛ آرزو کردم یـتـیـم بی‌کسی بـاشم           چو دیدم طفل بی‌بابا نشسته روی دامانش

نمی‌سوزد در آتش، آنکه دارد حُبّ مولا را           اگر آرد به روز حشر با خود کوه عصیانش

نمی‌ترسـم من از یَومَ یَفِرُّ المرء مِن اُمِّه           نه چون پاکم، چون این آقاست آن جاپای میزانش

فقط راه امیرالمـؤمنین عرفان بالله است           کسیکه بی‌علی عارف شود لعنت به عرفانش

چه بد بختند آنها که سَلونیٖ را رها کرده           و رفتند از پیِ آنکه اَقیلونی است عنوانش

رها کردند باب علم را، رفتند این جُهّال           پیِ آن کس که دلّال است بهر چهارپایانش

حسادت می‌کنند آن قوم، زیرا خوب می‌دانند           خدایش برگزیده بـر تمام دَهر، سلطانش

اگر چه من حقیرم، روسیاهم، خواهشی دارم           به آقا زاده‌ات مهدی بگو رو بر مگردانش

تعهد داده «خادم» با امیرالمؤمنین، آری           نباشد غیـر ذکـر یا عـلی در کل دیوانش

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مغایرت با مضامین زیارت جامعۀ کبیره « وَ وَرَثَةِ الْأَنْبِياءِ، وَ سُلالَةَ النَّبِيِّينَ، وَ صَفْوَةَ الْمُرْسَلِينَ » و عدم رعایت شأن انبیا؛ حذف شد

کـلیـمُ الله را دیـدم کـنــار وادی طـورش           خلیل الله را دیدم یکی از ریزه‌خوارانش

 

ذکر مصائب ضربت خوردن امیر المؤمنین علیه‌السلام در شب نوزدهم

شاعر : نفیسه سادات موسوی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

صدای «فزت ورب ال...» به گوش آمد و آه            به حـق رسـیـدی عـلـی! لا الـه ‌الا الله

چگـونه بعد تو از هم نپـاشد این دنیا؟            چگونه سر کند این خاک با غمی جانکاه؟


تو را چنان که تویی در جهان کسی نشناخت            نـبـود هـیـچ‌ کس از جـایـگـاه تـو آگـاه

عزا گرفته برایت در آسمان خورشید            عـجـیب نیـست اگر تا ابـد نـتـابـد مـاه

سرت اگرچه به شمشیر کین شکافته شد            قسم به وعده حق خون تو نگشت تباه

تو دست عدل خدایی چه با فقیر و یتیم            چه قـاتلت که به دامان عـدل بُرد پـناه

محبت تو فقـط خاص شیعـیانت نیست            که داری از همه‌ ادیان چقدر خاطرخواه!

به خون نشـسـته در اندوه رفـتنت دنیا            به‌ انتـظار تو صدها فرشته چـشم‌ براه

سلام زینب و اشک حـسین را برسان            بـه دسـت دخـتــر دردانـه رســول الله

از او بپرس که‌ آن‌روز بین کوچه چه شد            که می‌کند ز بیـانش حسن هنوز اکراه

همین که جان عزیزت به عرش اعلی رفت            ز گـوشـه‌ گـوشۀ دنـیا بـلـند شد ناگـاه،

صـدای آه یـتـیـمـان عـالـم از یک‌سـو            ز سمت دیگر دنیا صدای هق‌هق چاه

: امتیاز

مدح و مرثیۀ مولا امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : سید علی احمدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

نمی‌خواهد دلم غیر از أمیرالمؤمنینش را           همان که حق پسندیده‌است با او کل دینش را

ولایت دارد او، یعنی که رزق آسمان با اوست           همان وقتی که روزی می‌دهد اهل زمینش را


به دل چنگی نزد این آسمان با ریسمانهایش           هر آن که چنگ زد یک رشته‌ از حبل المتینش را

مَبینَش یک بَشَر، یک فیض او گنجینهٔ وحی است           خدا با او بیان کرده‌است قرآن مُبینش را

تمام لشکر از وحشت فراری می‌شود تا چین           اگر ظاهر کند بر روی پیشانیش چینش را

امام آن است که یک فاطمه باشد صدف او را           و بین کعـبه مهـمانی کند دُرّ ثـمیـنش را

نه آن که بر سرش دعوا شد و آخر نشد معلوم           و حتی مادرش گم کرد بابای جنینش را

چه می‌گویند در پاسخ، هواداران آن دینی           که خالُ المؤمنینش کُشته ‌اُمّ المؤمنینش را

غـم ارباب، مظلومیت مولاست در عالَم           اگر آتش زده جان مُحِبِّ دل غـمینش را

جبینم را فقط در سجده بر آن خاک بگذارم           که بر آن ریخته ‌ارباب من خون جبینش را

: امتیاز

ذکر مصائب ضربت خوردن امیر المؤمنین علیه‌السلام در شب نوزدهم

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

شمـشـیر از اهل عبادت خورد حـیدر            بر ساحـتـش تیـرِ جهالت خورد حیدر
از
کینه‌های کهنه‌ آخر جان به لب شد            صد پشت پا، جای محبت خورد حیدر


خاری به چشمش بود! عمری خون دل‌ها            از دست قومی بی‌لیاقت خورد حـیدر
بیعت گرفـتـند و ضررها کـرد اسلام            با جهلِ یک عدّه
خسارت خورد حیدر
یک ضربۀ کاری فرود آمد به فرقش            یک ضربۀ کاری به شدّت خورد حیدر
در رکعـت دوم به عـشـقِ رستگـاری            غرقِ به خون رزقِ شهادت خورد حیدر
زخـمی عـمیـق افتاد بر پهـنای تاریخ            این زخمِ بد را از حسادت خورد حیدر
والله‌ ارکــانِ هــدایـت مــنــهــدم شــد            تا در دل محراب ضربت خورد حیدر
دیگر همان یک ظرف شیرِ مختصر را            با دست لرزان و به زحمت خورد حیدر!

: امتیاز

مدح و شهادت مولا امیرالمؤمنین علیه‌السلام

شاعر : عباس شاه زیدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

مانند تو غریب، زمین و زمان نداشت            انـبـوه دردهـای تو را آسـمـان نـداشت

افـسوس... با تـمـام بـزرگی، زمین ما            جایی برای مانـدن تو در مـیان نداشت


پیش از تو روزگار، کـریمی ندیده بود            بعد از تو سفرۀ فقـرا آب و نان نداشت

محراب مانده بود در آن صبح فتنه‌خیز            می‌خواست نعره سر دهد امّا توان نداشت

بعد از شهادت تو سخاوت به خاک رفت            دسـتان مـهـربان تو را آسـمان نـداشت

پیـش از تو ای بـهـانـۀ هر آفـریـنـشی!            هستی هنوز هستی خود را گمان نداشت

آری عـدالـتی که بـنا ریخت در جهـان            جز کینه‌ از برای علی ارمغان نداشت

گـاهی کـنـار نخـل و زمانی کـنار چاه            شب‌های سوگ فاطمه چشمت امان نداشت

یا مرتضی! پس از تو جهان تیره‌روز شد            زیرا بـدون تو پـدری مهـربـان نداشت

من خـاک را قـدم زدم و هیـچ جـا دلـم            جز سایه‌سار مِهر علی سایه‌بان نداشت

یا مـرتضی! ببخـش اگـر در رثـای تو            شعر «خروش»، قدرت شرح و بیان نداشت

: امتیاز

مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : اسماعیل روستایی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعلن فعولن قالب شعر : ترکیب بند

آقــای کـریــم خــیـر مـقـدم            جـنـات و نـعـیـم خـیر مقدم

دریای کرم به جوشش افتاد            دریـای عـظـیـم خـیر مقـدم


امـــیـــد دل نـــیــازمـنــد و            مسکـین و یـتـیم خـیر مقدم

بخـشـنـده و مـهـربان عـالـم            رحمان و رحـیم خیر مقـدم

ای پاسخ تو به شخص هتاک            پول و زر و سیم خیر مقدم

عیسی به رسول تهنیت گفت            موسـای کـلـیـم خـیـر مـقدم

نـور تـو چـراغ انجـمن شد
جان و دل فاطمه حسن شد

آنـقـدر بـلـنـد شـد مـقــامـت            کردی به حسـین هم امامت

بر دوش نبی نشستنت خود            حاکی است ز اوج احترامت

خیر تو رسیـد بر همه کس            حاتم خجل است از مرامت

از لـقـمه نـان تو همه سـیر            بیـمـار جـذامـی و غـلامـت

الحـق که مـعـز مـؤمـنـیـنی            از عرش خدا دهد سـلامت

میلاد تو بهـتـرین خـبر شد
بـا
آمـدنـت عـلـی پــدر شـد

شعر است و چرا مثل نگویم            گـویم ز مـه و زحـل نگویم

شیرین شده کام من ز مدحت            زشت است که از عسل نگویم

نقد است طلا به مشت سائل            هرگز دگـر از بـدل نگـویم

ای شیر عـلی یل جگـردار            حاشا که من از جمل نگویم

حق نیست که من ز سرگذشت            آن ناقه که گشت شل نگویم

از ناقه سوار چون که می‌دید            بـالای سـرش اجـل نـگـویم

فارغ ز سخن عمل چه زیباست
این حادثه جمل چه زیباست

از فـاطـمـه تـو تـبـار داری            ایـنـقــدر که اعـتـبـار داری

ما را سر سفره‌ات نـشاندی            مـانـنـد عــلـی وقــار داری

امـوال تو بـذل شد تمـامـش            این سابقـه را سه بار داری

دیگر چه بگـویم چه نویسم            از بس که تو افـتخار داری

نان و نمکت چه برکتی کرد            حـالا چـقـدر تـو یـار داری

هر چـنـد اگـر حـرم نداری            در سـیـنـه مـا مــزار داری

بیـچـاره و مفـلـس و گدائیم
مـا عـبـد امـام مـجـتـبـائـیـم

: امتیاز

مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام

شاعر : موسی علیمرادی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

مقصود عشق حس شعوری خدایی است            احـســاس اولـیـن قــدم آشـنـایـی است

عـشـقی که ابـتـدای ازل ابتدای اوست            عشقی که مرز نقـطه بی‌انتهـایی است


عاشق ز خویش هیچ ندارد به غیر عشق            دعـوی چـشـم آیـنـه بـی‌ادعـایی اسـت

ننگ است پیش غیر اگر دست سائلی            در پیش عشق رتبه شاهی گدایی است

پـروردگـار نـعـمت خود را تـمام کرد            بر عاشقی که فطرت او مجتبایی است

گشتیم هرچه در پی این جلوه صبح و شام
تصویرعشق روی حسن گشت والسلام

تو آمدی و بـارش رحـمت شروع شد            سرسبز شد جهان و طراوت شروع شد

بستیم سوی چشم تو قـد قـامت صلات            عاشـق شدن به نیت قـربت شروع شد

ای مهربان‌ترین تو رسیدی بعد از این            بـین گـدا و شـاه رفـاقـت شــروع شـد

در سایـه‌سار قـامـتت ای پادشاه حُسن            افـسـانـۀ هـمـای سـعـادت شـروع شـد

هر کس رسید در زد و در زد که بعد از این            جود و کرم به شیوه عادت شروع شد

تا که تویی کـریم گـدایی سـعـادتی‌ست
شغـلی به غیر
سائلی تو شریف نیست

افطار شد چه خوب خداوند سفره چید            خـرمای سـفـره رمـضـان عـلی رسید

کوتاه شد اگر چه؛ ولی عرض تهنیت            هفت آسمان به قامت تو جامه‌ای برید

هرکس که دید روی تو را گفت چشم توست            شیرین‌ترین رطب که نگاه بشر چشید

باز است دستهای تو از بس برای خلق            هرگز کسی به پیش تو مشت تو را ندید

حی علی الکریم وعلی العشق سر دهیم            وقـت نـمـاز سـائـلی عـاشـقـان رسـیـد

در حلـقـه‌های زلف تو عـالم اسیر شد
هرکس اسیر عشق حسن شد امیر شد

بگـذار تا که بـاغ شـما را چـمـن شوم            یعنی که با غـبار رهت هم وطن شوم

یک عـمر مزد نوکـری‌ام را نخواسـتم            بـگـذار با لـبـاس غـلامـی کـفـن شـوم

من غرق در توأم اثری نیست از خودم            یک لحظه هم مباد کمی خویشتن شوم

شکر خـدا کـمـال نعـم شد نـصیب من            تا نـوکـر حـسـیـن گـدای حـسـن شـوم

دستم به روی سـیـنه زدم تا بـقـیع بال
خـواهـم زیـارتت بـکـنـم بـا پـر
خـیال

آقـا سـلام بـر تـو و آن تـربت غـریـب            آقـا سـلام بر تو و آن قـسـمت غـریب

ای کاش شمع می‌شدم آقا که لحـظه‌ای            روشن شود ز شعله‌ام آن ظلمت غریب

تنـهـا به پـشت پـنـجـره‌هـای بـقـیـع تو            باگریه آه می‌کـشم از حـسرت غـریب

غربت زلحظه لحظه عمر تو جاری است            کوه از کمر شکسته از این قسمت غریب

از لحظه‌ای که موی سرت را سپید کرد            در کوچه مانده بودی و آن غیرت غریب

بر درد ما غـیر فـرج راه چاره نیست
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست

: امتیاز

مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : مهدی_قاسمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مخمس

عرش تا فرش دو عالم همه سرسبز شده            بر لب پیر و جوان زمزمه سرسبز شده

دامن مـادرمـان فـاطـمه سـرسـبـز شده            شاد باشید كه غم از همه جا پر زده است


پـسـر ارشـد زهـرا و عـلـی آمده است

نـیـمـۀ مـاه خـدا، مـاه نــزول بــركـات            بشر از تیره‌گی بخت خودش یافت نجات

آمـده ماه جـبـیـنی كه بُوَد نـور صفـات            در زمین یابه زمان از خبرش هست سخن

حُسن كامل به وجـود آمده با نام حـسن

شادمان است دل حـیدر و زهرا و نبی            بیقراراست جهـان از روی شاه عربی

"چه مبارك سحری بود و چه فرخنده شبی"            آن شبی كه بركـات حسنی گل می‌كرد

مـالـك الْـمُـلْـك ز آفـاق تـنــزّل می‌كـرد

به زمین پای نهـاده است امیـر مطـلـق            یاحسن جان شده حك برروی هرچه بیرق

جبرئیل آمده تا بانگ زند: "جاء الحق"            چشم ابلیس صفت ها شده از نورت كور

قل هوالله بخوان چشم بد از رویت دور

زمزمه می‌كند از عشق شما جان و تنم            "همه دم فكر من این است و همه شب سخنم"

"من مسـلمان شـدۀ دسـت امـام حـسنم"            دل كه بی تاب تودلبر نشود كه دل نیست

"هركه دیوانۀ عشق تو نشدعاقل نیست"

تو كه با هر نفـس خـستـۀ ما هم نفـسی            موقـع بی‌كـسی شیـعـه تو فـریـاد رسی

دست خالی نرود از در این خانه كسی            دست خالی به سوی "بیت كرم" آمده‌ام

بی‌پـر وبال، ولـی با كـرمت پـر زده‌ام

عاشق حیدرم و نوكرم و زهرا دوست            مِهر آل تو مرا گشته عجین با رگ و پوست

" به جهان خرّم از آنم كه جهان خرّم از اوست"            كوكب دُرّ جهان، بی تو جهان ویران است

در كرم خانۀ تو هردو جهان مهمان است

هركجا ذكر حسن هست برایم وطن است            وطن من حرم حضرت شیرین سخن است

"یعنی آنجا كه در آن خانه محبوب من است"            خانۀ دوست دل ماست كه بر نام شماست

در كرم خانۀ حق، سفرۀ اطعام شماست

زینت عرش خدا روی زمین جای تو نیست            سر نا قابل ما خاك كف پـای تو نیست

ظرف آلودۀ ما در خور صهبای تو نیست            وارث هـیبت حـیـدر، پـسر شـیـر خـدا

نظری كن ز كرامت به منِ بی‌سر وپا

غیر آل علی کس بر دل ما سلطان نیست            عاشقی كار دل مصلحت اندیشان نیست

عاشقی اول راه است، در آن پایان نیست            ای به قربان تو و حُسن و مرام تو حسن

كل اجـداد من هـسـتـند غـلام تو حـسن

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع دوم بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ خون خدا « ثارالله» لقب سیدالشهداست و امام مجتبی برادر ایشان است نه پسر لقب امیر المؤمنین «اسدالله » است!!!!

ظرف آلودۀ ما در خور صهبای تو نیست            وارث هـیبت حـیـدر، پـسر خـون خـدا

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

غیر تو هیچ كسی بر دل ما سلطان نیست            عاشقی كار دل مصلحت اندیشان نیست

مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام

شاعر : رضا دین پرور نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

گـوشه‌هـایی از مناجات سحـر دارد لبم            موقع بـوسـه به خـاک پا هـنر دارد لبم
جای حرمان و عطش، قند و شکر دارد لبم            از حـوالی سـبـو و می گـذر دارد لـبـم


مستم و دیگر ندارد هیچ کس کاری به من
جای یا رب یارب و العفو، گفتم یا حسن

گر خـریـدارم نبـاشد یار، کاسب نیستم            نـوکـرم، اما پی جـیـره مـواجـب نیستم
پشت در دنبال یک جای مناسب نیستم           
من به آن جنّت که بی مولاست، راغب نیستم

مهر آقایم حسن را تا که من صاحب شدم
نــوکـر آل عـلـی بـن ابـیـطـالـب شــدم

می‌شود هر بنده‌ای حاجت روا پیش کریم            در به در اصلاً ندارد فکر جا پیش کریم
آشـتـی دادنـد ما را با خـدا پـیـش کریم            آبرو داریم پیـش مـرتـضا، پیـش کریم

بنده درمـانده را تحـویل می‌گیرد حسن
دست ما را بهتر از فامیل می‌گیرد حسن

دوست دارم باده را وقت اذان صبحدم            با گداها کیف دارد شب نشینی دور هم
سفـره
دارم آمـده شکـر خـدای ذوالنـعـم            دست من اصلاً نرفته مثل اربابم به کم

آمده آنکس که جودش فرق دارد با همه
آمده آنکس
که می‌مـیـرد برای فـاطـمه

قدو بالایش علی، دست عطایش فاطمه            دلگشای او علی، مشکل گشایش فاطمه
زور بازویش علی، حجب و حیایش فاطمه            خنده‌های او علی و گـریه‌هایش فاطمه

کوثر و زمزم که با لعل حسن حل می‌شود
در مقـامـاتـش امـام دوم، اول می‌شـود

هم نگاهی می‌کنی و غوره را می می‌کنی            هم ز نسلت سمت وسوی قبله را ری می‌کنی
هم بحول‌الله گویان عرش راطی می‌کنی            هم میان فتنه می‌جنگی شتر پی می‌کنی

کورباشد آن زنی که فتنه چینی می‌کند
چون خدیجه هست و اُمُّ المومنینی می‌کند

خواب و رویایم شده نقش شبستان حسن            در بقیعش دم گرفتن با حسین جان حسن
خشت اول گر بیفتد دست خواهان حسن            تا ثـریا می‌رود یک روز ایـوان حسن

نیـمـه ماه خـدا زهـرا دعـایم را نوشت
اربعـین پـای پیـاده کـربـلایم را
نوشت

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیربه دلیل عدم رعایت توصیه‌های مراجع و علما؛ تغییر داده شد؛ همانگونه که بارها متذکر شده ایم اهل بیت سگ نمی‌خواهند بلکه شیعه و پیرو واقعی می‌خواهند؛ نعوذ بالله ائمّه مگر سگ باز بودند که ما سگ آنها شویم؟؟! اهل بیت شیعه و پیرو واقعی می خواهند!

مهر آقایم حسن را تا که من صاحب شدم            کـلـب دربـار عـلـی بن ابیـطـالـب شدم

مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : ترکیب بند

شیرین تر از شکّر که بر لب می‌نشیند            بر روی لب یا رب و یا رب می‌نشیند
الــحــمــدلله بـر لـبــان دائــم الــذکــر            اسـمـاء حُـسنـایـش مـرتب می‌نـشـیـند


تـوحـیـد را بـایـد بـیـامـوزد به خوبی            هر دانش آموزی به مکـتب می‌نشیند
باب‌الحسن باب الی الله است بی‌شک            طالـب بـرای درک مـطـلب می‌نشیند
تنها به شـوق فـتـح بابی سالـک شهر            پشت در این خـانه هر شب می‌نشیند
عبدم همان
عبدی که با دستی به سینه            در نـزد مـولایـش مـؤدب می‌نـشـیـند
اِنّـی اُحِـبُّـک‌هـای من از دل بـر آمـد            پس خوب بر جان مخاطب می‌نـشیند
وقـت تــوسـل نــام آقــایــم بـه جــای            اوراد و اذکـار مـجــرب مـی‌نـشـیـنـد

پس می‌نویسم « یا الهی» را «حسن جان«
اِنّـی تَـوَسَـلـتُ بِـکُـم مـولا حسن جان

قـال الـنـبـی الـمـؤتـمـن اهـلا و سهلا            قـال امـام الـمـمـتـحـن اهـلا و سـهـلا
گرم خـوش آمد گـویی‌ات هـستـند آقـا            فـرمـود زهـرا سـومـاً اهـلا و سـهـلا
جـمـع  کـسا با تو
یـقـیـناً جـمع‌تـر شد            ای چـارمـیـن پـنـج تن اهـلا و سهـلا
عین الرسولی و به عشق تو بلند است            آوایـی از سـوی قـرن اهـلا و سـهـلا
کعـبه نـشـسـته در سر راهـت بخواند            دوم عـلـی بـت شـکـن اهـلا و سـهـلا
زهـرا بـپـوشـانـد تو را و دم بـگـیرد            با دکـمـه‌هـای پـیـرهـن اهـلا و
سهـلا
هم حـیدر
و هم فـاطمه هم مصطفایی            جـمع همه در یک بـدن اهـلا و سهلا
شـیـریـنی عـمـر بـتـول و مـرتضایی            ای خـسرو شیـرین دهن اهلا و
سهلا
آوازه‌ات پـیـچـیـده در جـان طـبـیعـت            سر می‌دهـد مـرغ چـمن اهلا و
سهلا
از محـضـرت دارم تـمـنـایی ولـیـکن            پیش از
شروع هر سخن اهلا و سهلا
من رعـیـتی هـسـتم که اربـابم رسیده             ای حضرت ارباب من اهلا و سهلا
از عـالـم زر عـاشـق روی تو هسـتم            ای حضرت عشق کهـن اهلا و سهلا
روزی مـی‌آیـی دیـدن قـربـانـی خـود            پس می‌نـویـسم بر کـفـن اهلا و سهلا
لب‌های من از ذکـر تو سیـری ندارد            یا نور
عـیـنی یا حـسن اهـلا و سـهـلا

اهلا و سهـلا یابن زهـرا یابن حـیـدر
اهلا و سهلا مجـتـبی یا سبـط
الاکـبر

: امتیاز

مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

ریسه‌بندان کن، عـلیِ مرتضی بابا شده            نـیــمــۀ مـاهِ خـدا شـیـرخـدا بـابـا شــده
می‌رسد امشب رطب از دستهای جبرئیل            روزه‌دارن! حـیـدرِ آل کـسـا، بـابـا شده


حُسنِ مطلق رونمایی شد؛ حسن لبخند زد            چون أمیرالمـؤمـنـینِ شیــعه‌ها بابا شده
گفت امشب قـلعۀ خـیبر به تیغِ ذوالفقار            باخـبر هـستی که شاهِ لافـتی بابا شده؟!

سفرۂ افطار با ذکر«حسن جان» پهن شد            جانِ عالم؛ حضرت مشکل گشا بابا شده
در فضیلت نیست امشب کمتر از شبهای قدر            چون به یُمنِ مجـتـبی بابایِ ما بابا شده

هست ذکر «یاعلیُ و یاعظیمِ » اهل بیت
سائلان خواندند او را «یاکریم اهل بیت»

کوثر امشب صاحب دردانۀ أطهر شده            حـضرت أم أبیـهـا حـضرتِ مـادر شده
عرشیان و
خاکیان و سائلان و عاصیان            در کنار دست‌های کوچکش محشر شده
چشم و ابرویش به حیدر رفته و دل می‌برَد            قلبِ زهـرا بیـقـرارِ دومـین حــیدر شده
شد نبی غـرق سـرور و شادمـانی پـدر            باعـث آرامـشِ روز و شبِ دخـتر شده
قوم و خویشیِ پیمبر باعلی شد بیـشـتر            حالِ اصحابِ سقیفه بیشتر مضطر شده
جاهلی هم سـنگ آورده برای امـتـحان            دید اما وقت رفتن صاحبِ گـوهـر شده
هست آقـایـم کـریـم إبن کـریـم و تا ابـد            از تمام دست و دل بازانِ عالم سر شده

دیـد دسـتِ خـالی‌ام را داد عـیـدیِ مـرا

از میانِ جمعـیت؛ زهـرا صدایم زد بیا

آمـدم! نوکـر شـدم از بـرکـت نامِ حسن            دام را انداخـت؛ دل افـتاد در دام حسن
ابر و باد و ماه و خورشیدش تماشایی‌تر است            فــرق دارد آســمـانِ آبـیِ بــام حــســن
با جزامی هیچکس دمخور نشد جز مجتبی            همنشینی با ضعیفان هست پیغـام حسن
مرد شامی را به
جای ناسزا لبخند گفت            عاشقم! دیوانه‌ام کرده ست اسلام حسن
نام او کام مرا طعم عسل داده ست و کاش            لحظه‌ای شیرین شود از نام من کام حسن
در خـیـالاتم صدایش را تـصور می‌کنم            نـسـخۀ آرامـشـم شـد لـحـن آرام حـسـن
میشود صحن و سرایش بازسازی با ظهور            می‌شوم در آسـتـانش جزء خـدام حـسن

شک نکن یکروز میگیرم برات کربلا
از کـنار پنـجـره فـولادِ باب المجـتـبی!

: امتیاز

مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : حمیدرضا برقعی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

هـنـوز راه نـدارد کـسـی به عـالـم تـو            نسـیـم هم نـرسـیده به درک پـرچـم تو

نسیم پنجـرۀ وحی! صبح زود بهـشت!            «اذا تـنـفـسِ» بـاران هـوای شبـنـم تو


تو در نمازی و چون گوشواره می‌لرزد            شکوه عرش خـدا، شانه‌های محکم تو

به رمز و راز سلیمان چگونه پی ببرم؟            بـه راز «عِـزّةُ للّه» نــقـش خــاتـم تـو

من از تو هیچ به غیر از همین نفهمیدم            که میهمان همه مائیم و میزبان همه تو

تو کربلای سکوتی و چارده قرن است            نـشـسـتـه‌ایـم سـر ســفــرۀ مُـحــرم تـو

هوای روضه نـدارم ولی کسی انگـار            مـیان دفـتـر من می‌نـویـسـد از غـم تو

گـریز می‌زند از مـاتـمت به عـاشـورا            گـریـز می‌زنـد از کـربـلا به مـاتـم تو
فقط نه دست زمین دور مانده از حرمت            نـسـیم هم نـرسیـده به درک پـرچـم تو

: امتیاز

مناجات با خداوند کریم و روضه سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : موسی علیمرادی نوع شعر : مناجات با خدا وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

هـرکار می‌کـنـم که نـلغـزم نـمی‌شود            پیش تو سر شکـسـته نبـاشم نمی‌شود
باید
که سیل جـان مرا شـسـتـشو دهد
            تطهـیر من به بـارش نـم نم نمی‌شود


هر قدر هم هوای مرا داشت لطف تو            امـا دوبــاره بــنـده‌ات آدم نـمـی‌شـود
آخـر
کجـا فـرار کـنـم از حـکـومـتت
            وقتی که مـهـربـانی تو کـم نـمی‌شود
تو خـواسـتی که آمـده‌ام، بـی‌اراده‌ات
            هرگز بسـاط تـوبـه فـراهـم نـمی‌شود
دنبال مستحـقی اگر،
دست من بگـیر
           بیچاره تر از آنچه که هستم نمی‌شود
من را بخر اگرچه به دردت نمی‌خورم
           چیزی که از بـزرگی تو کم نمی‌شود
کارم اگر گره بخـورد گاه بهتر
است
            این بندگی به جز گره محکم نمی‌شود
من زخـمـی محـبـتم و شکـر می‌کـنم
           بی‌زخـم سیـنـه لایق مـرهـم نمی‌شود
ما روزه‌ایم و روضه
نشـیـنیم بیـشتر
           ماهی بـرای ما که مـحـرم نـمی‌شـود
ما کشته‌های روضه و او هم قتیل اشک
            این دو جدا دقـیـقـه‌ای از هم نمی‌شود
آن لحظه‌ای که خورد زمین بین قتلگاه
           هرگز غمی به سختی این غم نمی‌شود
تنها که شد به دور تنش حلقه‌ها زدند
            چون او عقیق سرخ به عالم نمی‌شود
سبقت برای نیزه زدن بر
حـسین بود
            هـر بـازدم بـدون زدن دم نـمـی‌شـود
آنقدر ضربه خورد ز جسمش اثر نماند
            گل در گلاب این همه مبهـم نمی‌شود

: امتیاز